خانهشان گرم و صمیمی است، همانند هوا و خلق و خوی مردم جنوب. امروز اینجا آمدهام در محله جلالیه، به منزل فاطمه جزایری عرب و جاسم مرفاوی و دخترشان زهرا، خانواده عرب اهوازی که چندسالی است به مشهد مهاجرت کردهاند. در اینجا غریبند و تنها دلخوشیشان همسایگی آقا امام رضا(ع) است. فاطمه خانم عروسک میسازد، عروسکهایی زیبا که برای او عزیزند و هر کدام اسم و شخصیت مخصوصی دارند و لباسهای زیبای اقوام ایرانی را پوشیدهاند که به زیبایی میدرخشند. زهرا هم عروسکبافتنی میبافد و آقا جاسم هم بعد بازنشستگی، در پیک موتوری کار میکند. فاطمه خانم مخاطب اصلی ما، هنرهای دیگری هم دارد، از خیاطی بگیرید تا عروسکسازی و آشپزی و پرورش گل و گیاه. همچنین این مادر و دختر کتابخوانهای حرفهای هستند و به این هنر و مهارتها، افتخار خادمی حرم مطهر امام رضا(ع) را هم اضافه کنید.
منزلشان در محله جلالیه است. یادم هست چند ماه پیش برای تهیه گزارش به این محله و این قسمت آمده بودم. این چند کوچه که سطح آن کمی از کوچههای همجوار پایینتر قرار دارد به گودال زابلیها معروف است. آن موقع هنگام گزارش متوجه منزلشان شده بودم چون بین خانههای آنجا ظاهر مرتبتری داشت.
پیش از این، زمانی که در اهواز ساکن بودند شبکه استانی آنجا هم از فعالیتشان گزارشی تهیه کرده است. شش سال است که به مشهد آمدهاند. فاطمه جزایری عرب متولد 1351 است. او و همسرش جاسم مرفاوی دو فرزند دارند. پسرش متولد 1369 سر خانه و زندگی خودش است. دخترش زهرا مرفاوی هم 27سال سن دارد و با پدر و مادرش زندگی میکند. آقا جاسم در صنایع فولاد اهواز کار میکرده و بعد بازنشستگیاش تصمیم میگیرند به مشهد بیایند تا نزدیک حرم مطهر امام رضا(ع) باشند. فاطمه خانم میگوید: «پولی پسانداز میکردیم و تمام تلاشمان را میکردیم تا سالی یکبار به زیارت امام رضا(ع) بیاییم. بعد بازنشستگی تصمیم گرفتیم به مشهد بیاییم و همسایه امام رضا(ع) بشویم. با همسر و فرزندان و عروسم به مشهد آمدیم و اینجا به لطف امام هشتم(ع)، آقا رضا نوهام به دنیا آمد.»
اینجا هیچ قوم و خویشی ندارند و فاطمه خانم میگوید:« تنها آشنایمان در مشهد آقا امام رضا(ع) است و هربار دلمان از غریبیمان در این شهر بگیرد به زیارت میرویم. شش سال است اینجاییم و شش بار هم در محلات مختلف ساکن شدیم چون هیچ شناختی از مشهد نداشتیم. الان در این محله فقط خوشحالیم که نزدیک حرم مطهر هستیم. عربزبانها عاشق امام رضا(ع) هستند. بقیه هم همینطورند اما جنوبیها احترام ویژهای برای امام غریب(ع) قائل هستند و ایشان را خیلی دوست دارند.»
در خانواده فاطمه خانم هنرهای دستی سابقه طولانی دارد. مادرش بافتنی میبافته، عروسکهای بافتنی درست میکرده و همچنین قالیبافی هم میکرده است. مادر بزرگش هم دستی بر بافتنی و هنرهای دستی داشته است. فاطمه خانم که سالها خیاطی میکرده است این فکر به ذهنش میرسد که با تکههای پارچه، مثل همان عروسکهایی را که مادر و مادربزرگش میبافتند، درست کند، میگوید:« از سیزدهسالگی خیاطی میکردم ولی الان مچ دستهایم درد میکند و دیگر نمیتوانم.
چند سال پیش دستهایم را عمل کردم و دکتر من را از خیاطی و گرفتن پارچههای سنگین منع کرد و من هم سراغ عروسکسازی آمدم که کارش سبکتر است.»عروسکهایشان را با جوراب درست میکنند.
در ظاهر کمی شبیه عروسکهای روسی است ولی درواقع با هم فرق میکند. زهرا میگوید: « عروسکهای روسی دهن و دماغ ندارند و داخلشان میله میگذارند. اما ما با جورابهای بلند عروسک درست میکنیم.»
فاطمه خانم توضیح میدهد که عروسکها چطور ساخته میشوند، پایین جوراب، پاهای عروسک را میسازد و میآید بالا تا تنه و صورت.
داخل عروسک را با پشم شیشه پر میکنند که الان خیلی گران شده است. بعد که عروسک ساخته میشود شروع میکنند به دوختن لباسش. لباسها هم خیلی ظریف و پرکار دوخته میشوند. چشمهای عروسکها هم دکمههای لباس هستند.
فاطمه خانم درباره تغییر و تحول عروسکها در این چند سال صحبت میکند و میگوید: «ده سالی میشود که عروسکسازی را شروع کردم. اوایل با پارچه گونی عروسک درست میکردم با لباسی قیفی که خیلی ساده بود. آن عروسکها را برای نمایشگاه صنایع دستی در اهواز درست میکردم. خواهرم کارت صنایع دستی داشت و غرفه میگرفت. من تولید میکردم و او در نمایشگاه ارائه میداد.
با همان سادگی عروسکها، باز هم مردم دوستشان داشتند و میخریدند.» فاطمه خانم عکسهای عروسکهای اولیه را نشانم میدهد. ساده و بانمک هستند. میگوید: « این عروسک پسر هنوز هم خیلی طرفدار دارد و اسمش «پسرهمسایه، خانهعروس» است. بقیهشان به نام خالد و حمزه و... بودند. به مرور عروسکها باکیفیتتر شدند. وقتی آمدیم مشهد دو سه سال اول بازهم عروسک درست میکردیم و با قطار میفرستادیم اهواز.»
فاطمه خانم اخیرا به اداره ارشاد رفته تا مجوزی تهیه کند که برای شرکت در نمایشگاههای صنایع دستی به مشکل نخورد و با هزینه کمتری غرفه بگیرد. اما گفتهاند باید عروسکهای نمایشی بسازد و مجوز فقط به این نوع عروسکها داده میشود.چند نمونه از عروسک های نمایشی را که ساخته نشانم میدهد، عروسکهایی که دست عروسکگردان داخل آنها میرود و حرکت میکند، مثل جناب خان و عروسکهای کلاه قرمزی. پیش از این دورهای در دوختن و فروش عروسکها بسیار موفق بوده است.
دورهای که غرفهای در دهکده صنایع دستی باغ گیاهشناسی داشته است، فاطمه خانم میگوید: «سال 1397 بود که موفق شدم غرفهای در دهکده صنایع دستی باغ گیاه شناسی مشهد بگیریم. ایام بسیار خوبی بود که متأسفانه با شیوع کرونا تعطیل شد. آن قدر خوب بود که مثلا از بندر عباس میآمدند و میگفتند اقواممان آمدهاند و از شما عروسک خریدهاند حالا ما آدرس گرفتیم و پیش شما آمدیم.»از فاطمه خانم میپرسم که چقدر طول میکشد عروسکی بسازند، میگوید: « میتوانم روزی سه تا عروسک درست کنم. دوران نمایشگاه چرخ خیاطی را آنجا برده بودم و جلوی چشم مشتریها میدوختم. فروش خوبی داشتیم و گردشگرهای خارجی خیلی میخریدند.»
فاطمه خانم فقط یک تولیدکننده نیست و عروسکهایش برای او بدون هویت نیستند. برای او عروسکها جان دارند. میگوید:«بعضی موقعها به مشتریها میگفتم «عروسک را سروته توی نایلون نگذار چون بچه (عروسک) خفه میشود، پاهایش را داخل نایلون بگذار و سرش را بالا»، آنها میگفتند «اینجوری نگو میترسیم». درکل کودک درونم همیشه فعال است، من همبازی نوهام هستم و انگار همسن و سال هستیم. عروسکهایم اسم دارند. اگر لباس کردی داشته باشند اسمشان کردی است و اگر لباس لری به تن داشته باشند اسم لری برایشان انتخاب میکنم. کردها میشود روژان، روناک و... برای عروسکهای لری و شمالی گل نسا و گل پری اسم میگذاشتیم. آنها را با عشق درست میکنم و خوشحالم که همبازی بچهها میشوند. ذوق زدن بچهها وقتی عروسک را بغل میکنند خیلی زیباست.»
در نمایشگاه عروسکها را چهل هزار تومان میفروختند. باورش سخت است چون خیلی پرکار و پرزحمت است، اینها به کنار مواد اولیه ساخت آن هم اصلا ارزان نیست. فاطمه خانم میگوید: «در دیجیکالا ثبت نام کردیم و از فروشندههایشان هستیم. آنها سفارش میدهند و ما عروسکها را به انبار دیجی کالا در بازار سپاد میبریم. آنجا خودشان بستهبندی میکنند و به هر جای کشور میفرستند و به ما 39هزار تومان میدهند.»درباره افزایش قیمت مواد اولیه همین بس که ظرف مدت کوتاهی، پشم شیشه از کیلویی 13 هزار تومان به 35 هزار تومان رسیده است. به نسبت عروسکهای چینی بازار، همزیباتر هستند و هم بادوامتر، آن هم با قیمت بسیار مناسب ولی دریغ از حمایت. در این زمینه که گپ میزنیم فاطمه خانم خیلی ساده و با بیانی که در آن دلخوری نمایان است میگوید:« دوران نمایشگاه خیلی خوب بود و شاید روزانه 10عدد هم میفروختم.»
زهرا از همان ابتدا به کامپیوتر علاقه داشته و آخر سر هم در رشته نرمافزار تحصیل میکند. کاردانیاش را در اهواز و کارشناسی را در دانشگاه سبزوار گرفته است. او در حال حاضر در یکی از دفاتر خدمات قضائی مسئول IT است. زهرا از دوران نوجوانی بافتنی را شروع میکند و این کار را از مادربزرگش یاد میگیرد. گویا فاطمه خانم بافتنی دوست ندارد. زهرا عروسکهای زیبایی میبافد که خیلی هم سخت است. او خیلی دلتنگ اهواز و دوستان و اقوام است. فاطمه خانم میگوید:« از دلتنگی صحبت نکنید که دلش هوایی آنجا میشود.» درست است که در مشهد غریب هستند اما تا قبل کرونا منزلشان پاتوق همشهریهایشان در مشهد بوده است. اینها به شدت مهماننواز هستند و آنقدر دلشان میخواهد پذیرای زائران آقا باشند که در حال ساخت طبقه بالای خانهشان برای آنها هستند.
فاطمه خانم میگوید: «مهمان میآمد و در پذیرایی مینشست تا مهمان قبلی برود و آنها در اتاق منزلمان ساکن شوند. به آقا جاسم میگویم مهمانها انگار با خودشان برکت میآوردند». این مادر و دختر دلتنگیهایشان را در حرم امام رضا(ع) جبران میکنند و دلخوش به همسایگی با آقا هستند.
از منزلشان تا حرم 15دقیقه راه است و فاطمه خانم و دخترش هر دو خادم حرم هستند. او میگوید:« همان سال اولی که آمدیم درخواست دادیم تا خادم افتخاری حرم شویم. حالا خادم شدن کمی آسانتر شده ولی آن موقع تا اهواز رفتند و از همسایهها و پایگاه بسیج تحقیقات کردند تا بالأخره ما را پذیرفتند.»
فاطمه خانم و دخترش عضو فعال کتابخانه شهید مفتح در بوستان وحدت هستند. هربار پنجکتاب امانت میگیرند و میخوانند. فاطمه خانم میگوید: « پیش از این هربار خانهای اجاره میکردیم همان اول راه میافتادیم نزدیکترین کتابخانه را پیدا میکردیم و عضوش میشدیم.» علاقه فاطمه خانم به کتاب شاید به گذشتههای دور بازمیگردد، به زمانی که کودک بوده و پدرشان همیشه به عنوان جایزه و پاداش برای آنها کتاب میخریده است. میگوید: «هر سه چهار روز یک بار کتاب جدیدی تهیه میکنیم، تا نشر جمکران تخفیف نیمبها میدهد هر دو ثبتنام میکنیم.» بیشتر کتابهای مذهبی درباره شهدا، مدافعان حرم و جنگ تحمیلی میخوانند.
زهرا تا به حال حدود 150کتاب خریده است. فاطمه خانم هم میگوید: «شاید حدود 50کتاب به حرم مطهر بردهام و بین خانمهای خادم پخش کردهام. کتابها را بین آنها میچرخانم و ترغیبشان میکنم که حداقل 10دقیقه در روز کتاب بخوانند.»
با فاطمه خانم درباره اینکه بعضی مواقع، چقدر وقت با ارزش آدمها در فضای مجازی صرف میشود گپ میزنیم، او میگوید: « مدتی بچهها برایم از این گوشیهای هوشمند گرفتند، دیدم صبح تا ظهر میروم داخل کانال بانوان خادم حرم، از زندگی افتاده بودم و دوباره همان گوشی ساده قدیمی را دستم گرفتم. صبح بلند میشوم به کارهایم میرسم، به گلدانها به عروسکها و... این طوری از وقتم مفید استفاده میکنم.» عشق به گل و گیاه بخش دیگر زندگی فاطمه خانم است. اهواز که بودند باغچه داشتند و کلی سبزی و صیفیجات میکاشتند، اینجا اما تنها حیاط خلوت کوچک روی پشت بام را دارند. در همین فضای کوچک هم گلدانهای بسیاری نگهداری میکنند. داخل جعبههای میوه هم سبزی خوردن کاشتهاند. هنر دیگر فاطمه خانم که گویا بسیار در آن ماهر است، آشپزی است. او همانند دیگر جنوبیها، ماهی، میگو و قلیه ماهی را عالی میپزد. آقا جاسم مرفاوی همسر فاطمه خانم بعضی چهارشنبهها به شهرک شهید بهشتی میرود و ماهی تازه میخرد.»
تمام خواسته فاطمه خانم بازگشت به همان غرفه باغ گیاهشناسی است. میپرسم دلتان نمیخواهد کارگاه تولیدی داشته باشید؟ میگوید: «نه، من در همان نمایشگاه به خانمهایی که دوست داشتند شیوه درست کردن عروسک را یاد میدادم، منظورم مشتریهاست و نمیگویم این هم میرود و تولید میکند و ممکن است بازارم خراب شود. به تولید انبوه هم فکر نمیکنم چون یک چیزهایی همان طور ساده بهتر هستند، عروسکهای ما با عشق ساخته میشود و اگر به فکر تولید زیاد و پول بیشتر باشیم فایده ندارد. ساخت این عروسکها دلی است و اگر با عشق آنها را درست کنی زیبا میشوند.»